شعرنو در مورد اخلاق

ساخت وبلاگ

1

 

(مالك اشتر) روزى از بازار كوفه مى گذشت با لباسى از كرباس خام و به جاى عمامه از همان كرباس بر سر داشت و به شیوه فقراء عبور مى كرد. یكى از بازاریان بر در دكانش نشسته بود، چون مالك را بدید به نظرش خوار و كوچك جلوه كرد و از روى استخفاف كلوخى را به سوى او انداخت .
مالك به او التفات ننمود و برفت . كسى مالك را مى شناخت و این واقعه را دید، به آن بازارى گفت : واى بر تو هیچ دانستى كه آن چه كس بود كه به او اهانت كردى ؟
گفت : نه ، گفت : او مالك اشتر یار على علیه السلام بود. آن مرد از كار بدى كه كرده بود لرزه به اندامش آمد و دنبال مالك روانه شد كه از او عذر خواهى كند. دید به مسجدى آمده و مشغول نماز است صبر كرد تا نمازش تمام شد، خود را بر دست و پاى او انداخت و پاى او را مى بوسید مالك سر او را بلند كرد و گفت : این چه كارى است مى كنى ؟ گفت : عذر گناهى است كه از من صادر شده است كه ترا نشناخته بودم .
مالك گفت : بر تو هیچ گناهى نیست ، به خدا سوگند كه به مسجد نیامدم مگر براى تو استغفار كنم و طلب آمرزش نمایم

 

 

2

(خزیمة ابرش ) پادشاه عرب بدون مشورت پادشاه روم كه از دوستان صمیمى وى بود كارى انجام نمى داد رسول را به نزد او فرستاد، و از او درباره فرزندانش مشورت و نظر خواست او در نامه اش نوشت : من براى هر یك از دختران و پسران خویش مالى زیاد و ثروتى فراوان قرار دادم كه بعد از من درمانده و مستمند نشوند. صلاح شما در این كار چیست ؟
پادشاه روم جواب فرستاد كه : ثروت ، معشوق بى وفاست و دوام ندارد، بهترین خدمت به فرزندان این است كه ، آنان را از مكارم اخلاق و خویهاى پسندیده برخوردار كنید، تا در دنیا سبب دوام دولت و در آخرت سبب غفران باشد.

 

 

 

تمرین تقویت صبر🙋...
ما را در سایت تمرین تقویت صبر🙋 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : porseshemahemehr بازدید : 86 تاريخ : چهارشنبه 1 دی 1400 ساعت: 21:18